جدول جو
جدول جو

معنی رو برتافتن - جستجوی لغت در جدول جو

رو برتافتن
(تَ دَ)
روی برتافتن. رو برگرداندن. اعراض کردن. پشت کردن. و رجوع به روی برتافتن و رو برگرداندن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رو تافتن
تصویر رو تافتن
رو گرداندن، از کسی یا چیزی روی برگردانیدن، کنایه از اعراض کردن، پشت کردن، کنایه از گریختن، فرار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو بر تافتن
تصویر رو بر تافتن
رو تافتن، رو برگردانیدن از کسی یا چیزی، رو گرداندن، کنایه از اعراض کردن، پشت کردن، کنایه از گریختن، فرار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ وَقْ قُ نُ / نِ/ نَ دَ)
روی برگردانیدن. اعراض کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
بیچاره پدر چو زو خبر یافت
روی از پدر و قبیله برتافت.
نظامی.
دریغ است از این روی برتافتن
کزین روی دولت توان یافتن.
سعدی (بوستان).
رجوع به رو برتافتن شود
لغت نامه دهخدا
(حِ سَ کَ دَ)
کنایه از نافرمانی کردن و یاغی شدن. (برهان) (آنندراج). اعراض کردن. دوری جستن: پس مردمان کابل سر برتافتند. (تاریخ سیستان).
چه وقت آید کزین به دست یابیم
ز حق خدمتت سر برنتابیم.
نظامی.
سرش برتافتم تا عاقبت یافت
سر از من لاجرم بدبخت برتافت.
سعدی.
راستی را سر ز من برتافتن بودی صواب
گر چو کژبینان به چشم ناصوابت دیدمی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تَ شُ دَ)
پشت کردن. چهره رابسوی دیگر متوجه کردن. روی برگردانیدن:
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب.
مولوی.
ره این است رو از حقیقت متاب.
سعدی (بوستان).
، گریختن. فرار کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از روی برتافتن
تصویر روی برتافتن
روی برگردانیدن اعراض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر برتافتن
تصویر سر برتافتن
نافرمانی کردن سرپیچی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی برتافتن
تصویر روی برتافتن
((بَ. تَ))
دوری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر برتافتن
تصویر سر برتافتن
((بَ تَ))
سرپیچی کردن
فرهنگ فارسی معین